پارت ۱۹

آه یعنی نمیتونم فرار کنم ..
یعنی باید.. همینجا بمونم ..اوفففف شاید راهِ دیگه ی برای فرار باشه .
به سمت در رفتم و آروم دستگیره ی در و کشیدم ..
آه .. واقعا قفل بود .. الان چیکار کنم ..
آها کلید باید کلید و پیدا کنم .
ولی اونکه رفت حموم یعنی کلید و با خودش برد ..
داشتم به زمین نگاه میکردم باشد افتادِ باشه که صدای از حموم اومد
-:الکی نگرد.. کلید دست منه (کمی بلند)
اوفففف .. آخه مرتیکه مگه کلید و میبرن حموم ..
الان من چطور فرار کنمممم
روی تخت نشستم و به در اتاق زول زدم ..
کلید و باید یه جوری ازش بگیرم تا بتونم فرار کنم
ولی اگه نزاره اگه کلید و بهم نده اگه نزارِ برم.. اون موقع چیکار کنم
توی افکارم غرق بودم که صدای باز شدن در حموم اومد .. و جونگکوک از حموم خارج شد و به سمت کمد رفت از کمد یه دست لباس برداشت و رفت توی حموم ..
بعد از ۳ مین درحالی که داشت موهاش و خشک میکرد اومد بیرون ..
یعنی کلید و کجا گذاشته ..
-:نگران نباش کلید و جای گذاشتم که حتی دستتم بهش نرسه
وقتی اینجوری میگه یعنی نمیتونم اصلا کلید و پیدا کنم ..
کنارم روی تخت نشست که ازش یکم دور شدم ..
-:همینجا میمونی و از اینجا بیرون نمیای ..
+:یعنی چی
-:یعنی که دیگه تنها جای که میتونی از این خونه توش باشی فقط این اتاقِ
+:چرا
-:چون فرار میکنی مطمئنم الآنم میخوای بری ببینی کلید کجاست تا فرار میکنی
واقعا چرا اینقدر دقت می‌کنه..
اینجوری حتی نمیتونم پام و از اتاق بزارم بیرون ..
از روی تخت بلند شد.. و کنارِ در رفت..
باید دقت کنم ببینم کلید و گذاشته بود ..
یکم توی همون حالت ایستاده بود .. ...که.. دستش و داخل ..شل..وارش برد ... و کلید و درآورد ..
یع..نی .. کلید و گذاشته بود توی... شلوا..رش .. وایییی
(ویو جونگکوک)
مطمئن بودم بهم زول زده تا ببینه کلید و کجا گذاشته بود ... دستم و بردم توی شلوارم و کلید و درآوردم
انگار تمام نقشه های که برای فرار کردن داشت نابود شده بود ...
در و باز کردم و بعد از خارج شدن در و پشت سرم قفل کردم..
گشنم بود پس به سمت آشپزخونه رفتم و به اجوما گفتم یه چیزی برای خوردن آماده کنه ..
خودمم روی مبل ولو شدم ..
هنوزم ذهنم درگیره اتفاقِ صبح بود.. مطمئنم بهم گفته بود دوسم داره ..
ولی چرا بعدش گفت دوسم نداره
البته اول و آخر اون و عاشق خودم میکنم
حتی اگه ...